کنکاشی پیرامون علتها و انگیزههای افزایش خودکشی بین دختران ترکمن
1ـ مردسالاری و حاکم بودن مرد بر کانون خانواده
2ـ ناآگاهی مردها از عواطف و احساسات دختران
3ـ بیسوادی، کمسوادی، بیکاری، اعتیاد، ورشکستگی اقتصادی و فقر
4ـ ضعف روابط دوستانه و صمیمی بین پدر و دختر
5ـ افزایش آگاهی دختران نسبت به انتخاب و کموکیف زندگی همچنین بزرگنمایی بهزعمخود شکست عشقی
6ـ در تعارض قرار دادن سنتهای خانواده با زندگی امروزی
7ـ دو همسری، طلاق، خیانت زوجین و حاکم شدن موجی از هراس و نگرانی در خانواده.
تحقیقات حاضر با نگاهی به خودکشیهای موفق و ناموفق صورت گرفته طی پنج سال اخیر (90-85) تهیه شده است.
مقدمه:
دلایل حاضر با تحقیق و پرسش و پاسخ البته بدون بهکارگیری فرم نظرسنجی بهدست آمد و لحظات تلخ و در عین حال جدی صرف شد تا عصاره واقعیت قید گردد. توصیف زمان محاوره با خانوادهها بسیار دشوار و البته پیچیده بود، با این حال قلمفرسایی در باب آن نیاز به تخصص و قلمی توانا دارد که اساتید محترم آن را از منظر تجربی ملاحظه کرده و نیمه علمی قلمداد نمائید.
مورد تحقیق ما را علاوه بر موارد ذکر شده با معالیل دیگری از جمله: ناامیدی، احساس پوچی و به بنبست رسیدگی، مواجه ساخت. کلیه دلایل خودکشی ریشه در ناآگاهی، جمود فکری و یا عدم بلوغ فکری، خامی و ناپختگی، ناسازگاری محیط، عدم پذیرش دو فرهنگ سنتی و مدرنیته و وازنش یکدیگر و غیره دارد. زمانی که انسان امنیت فکری ندارد و از داشتن باور و اعتقاد عاجز است، دست به اعمالی میزند که از هم پاشیدگی اجتماعی و ویرانی خانوادگی را منجر میسازد. در این بین این عمل پایاندهنده و یا اقدام به پایان رساندن زندگی، مختص قشر خاصی نمیشود؛ میتواند در روستایی دوردست اتفاق بیفتد، میتواند در شهری کلان خودکشی صورت بگیرد. ضمناً نمیتوان به یقین نظر داد که خودکشی مخصوص رفتارهای بیسوادان است؛ چون مشاهیری حتی اساطیری را میشناسیم که به این عمل دست زدهاند، مثلاً صادق هدایت نویسنده شهیر و یا هیلتر و نامزدش که قبلاً عروسش بوده است.
تحقیق حاضر دیدگاه ویژهای به علل دختران خودکشیکرده دارد. در این خصوص قصد بسط مطلب داریم؛ ارتباط آسان بهسبب پیشرفت تکنولوژی بهویژه موبایل-بلوتوث در محیط روستا انگیزه عشقورزی و دلدادگی را افزون میکند و اغلب پدر یا برادر بهجهت روابط سرد و غیردوستانه بیاطلاع از روابط دختر یا خواهر میمانند.
هر از گاهی میشنویم یکی از آشناها خودکشی کرده، بهتزده غافلگیر میشویم. چرا؟ چگونه؟ ابتدا قلباً و اخلاقاً تاسف خویش را ابراز میداریم. سپس لحظات تسلیم جان آشنایمان متأثرمان میکند و در ذهنمان پرسشهایی قالببندی میکنند که چگونه و به چه وسیلهای خودکشی کرده است. متوجه میشویم خودسوزی نموده یا خود را مسموم نموده و یا بهندرت دار آویز نمودهاند. وقتی تجسم میکنیم که چگونه جان به جان آفرین تسلیم نموده، در وهله اولیه به شهامت و جسارتش میاندیشیم و عمل جسورانهاش متحیرمان میسازد. در این عمل جسورانه که قطعاً بهانهای محکم عقل را زایل ساخته و این اتفاق عملی گشته، ما را وامیدارد عمیقاً تامل کنیم که چه علت قویای وجود داشته که چنین تصمیم گرفته است.
در تحقیقات میدانی صورت گرفته اکثراً ناکامی دختران در ازدواج و یا ازدواجهای اجباری دلیل بارز خودکشی بوده است. در برخوردهایی که با بعضی از خانوادهها داشتیم، رنج و تأملی را حس کردیم و درک کردیم در قعر دل رنجدیدهشان غمی توانفرسا و چه بسا جاودانه جای گرفته است. عمده دلیل خودکشی بنبست وهمآوری است که چنان دامنگیرشان میکند که آن را آخرین راه تلقی میکنند. خیال واهی، به بیماری مهلک و کشنده منتهی میشود، روح مقاومت برای زنده بودن و زندگی کردن با توهمی عجین میگردد که تمام زوایای امید به زندگی و عقل سلیم، عقیم و کلاً رخت برمیبندد.
البته مقوله حاد حاضر بهقدری محکم و قوی جلوهگری میکند که غرق همین توهم بهنوعی خویشتن را میفریبد و تنها راه باقیمانده را در پایان بخشیدن به عمر و هستی مییابد. ای بسا القایی است غلط که الغای زندگی را به ارمغان میآورد.
پروسه نیل به این عمل ناجا، عوامل خاصی و شرایط تلخی را در مسیر او میگذارد. گذر از این بازه زمانی مکانی به بردباری و اندیشه پاک و شانس و تقدیر نیز مربوط میباشد. با مواردی از خودکشیهای ناموفق که مواجه شدیم، تنها قصدشان تهدید خانواده یا معشوق بوده که گاهاً همین تهدید به فرجامی گزنده که مرگ باشد، منتهی گشته است.
بنبست فکری این افراد با چه توضیح و توجیهی گره میخورد، جای بسی شگفت دارد و از طرفی حالات و سکنات این افراد غالباً پوشیده و پنهان میماند؛ چون از بیان آخرین عمل به اطرافیان ممانعت بهعمل میآید؛ چون شخص مصمم که احساس میکند به پایان هستی رسیده، با هیچکس مشاوره نمیکند. در سکوت و پنهان بهگونهای اعتراض خویش را به خانواده یا معشوقهاش اعلام میدارد. دختری را میشناسم که واقعاً زیباییاش، زیبایی گل سرخ را زیر سوال میبرد. خبر رسید خودکشی کرده؛ ابزار خودکشی یک لیتر نفت بوده است، بر روی پایش میریزد و کبریت میزند، آتش از پا و شلوار به پیراهن و موی سر سرایت میکند و پس از چند روز بهعلت عفونت مجرای تنفسی جان باخت.
با دختری که خودکشی ناموفق داشت، طی مراحل تحقیقات همکلام شدیم. دخترک ذهنی متلاطم با نبوغی حیران ایستاده در ابتدای غمهای زندگی، جولانگاهی که متاسفانه نبوع متلاطم را از روح و روانش میخواست پالایش دهد، مواجه شدیم. او از خیل آه و سکوت بود. عاشق پسری شده بود که پسرک بیوفایی کرده بود، همچنین خانوادهاش مخالفت ورزیده بودند. در عمق نگاهش دو خورشید کوچک شعلهور بودند. بهتر بگویم چشمانش بوی غربتی غریب میداد. سخناش یادآور قصههای کهن عشق بود. او فکر میکرد این عمل اعتراضآمیزش عشقی پر شور است و ریشه در اندیشه و احساسهای ناب دارد و آبشخورش در ملکوت است. ناراحت بود از اینکه از زندگی راحت نشده، مفهوم هستی را فقط در حول همان پسرک میدید و میفهمید.
با یکی از روشنفکران همصحبت شدیم؛ او به خیانت همسری اشاره کرد و تلویحاً دلیل خودکشی ناموفق خانمی محترم که مادر یک فرزند نیز بوده را به افشای رابطه نامشروع همسرش با زنی دیگر سوق داد. نجابت و اعتماد بیش از حد نیز میتواند دلیلی بر خودکشی باشد. آن خانم محترم رابطه همسرش را با دیگری نتوانسته هضم کند و ناگریز تن به خودکشی داده که گویا این حرکت احمقانه، همسر خطاکار را از منجلاب فساد بیرون کشیده و مدتی است با صداقت و تفاهم و سلامت زندگی را سپری میکنند.
البته این مفهوم که «خطاکار، گنهکار نیست»، به ذهنتان متبادر نگردد و برداشت متناقض نشود؛ چون گاهی تلنگری و یا ضرباهنگی باعث اتخاذ تصمیمی سراسر غلط میگردد که عواقب آن مصیبت و معضلات فراوانی بهبار میآورد. پیامدهای تصمیمات غلط، روح و روحیه خانواده بازمانده را تباه میکند. دست پایین آن شرمندگی است، دست بالای آن احساس ناخوشایند حقارت و سرخوردگی خانواده است. برادر، با احساس اینکه عزت نفسش خدشهدار شده، درگیر میشود؛ پدر با احساس انزجار از خویش، با چراها دست به گریبان میشود؛ و اما مادر در اندوهی بیپایان تا پایان عمر همراه میماند. اقوام دیگر مدتی را با آبروی ازدسترفته رنجور میشوند، اما پس از مدتی در روزمرهگی و بهعبارتی دیگر در روزمرگی در پی دغدغههای خویش به فراموشی میسپرند.
منطقه تحقیقات ما زندگی سنتی دارد؛ والدین عاجزند ارمغان مدرنیته را درک کنند. فرهنگهای سنتی که شدیداً با مذهب گره خورده، توان فهم تهاجمات سبعانه فرهنگی بیگانه را ـ اعم از مُد (لباس و کیف و کفش و آرایش)، سیدی، ماهواره، اینترنت و آموزشهای اجباری متعاقب آن که ذرهذره در یاختههای نوجوان و جوان نفوذ میکند و تاثیر میگذارد ـ ندارند. از آن سو، گرایشها و جذابیتهای کالای دنیای مدرن آگاهیبخش جوانان میشود و در مقام قیاس، صرفاً ادای انسانهای مدرن بیاخلاق را تقلید میکنند، نقاط منفی مدرنیته را تقلب میکنند. آخر متوجه میشوید همانند حبابی میترکند و بهبهانه ازدواج اجباری و ناخواسته، خویشتن را قربانی کرده است و این نتیجه خودکمبینی میشود.
حاکم بودن مردها در خانوادهها در تمام شئونات زندگی، توأماً سایه خود را بر خانواده ارزانی میدارد. حس مردسالارانه از روحیهای سخت برخوردار است و مانع از ایجاد رابطهای نزدیک و مهربانانه با فرزند دختر میشود و ناگزیر فاصله بین پدر و دختر زیاد میشود و دختر از مشاوره و درد دل با پدر که حرف اول و آخر را میزند، بهدور میماند و گاه چنین اشتباهی فاحش را مرتکب میشود.
فقر و غنا نیز گاه و بیگاه ظرفیتهای تحمل را محدود میکند و دیده شده شرافت و کرامت و نجابت و انسانیت رنگ میبازد و در پارهای موارد تهدید میشود تا دختر ناهنجار شود و با رفتارهای پرخطر بهسمت خودکشی هدایت شود.
دختر فریبخورده در مقابل کار انجامشدهای خود را محکوم میبیند. فرجام آن برایش تحملناپذیر است. در محیطهای کوچک خبر سریع میپیچد. دختر ننگ بهبار آورده سرشکستگی اقوام و زخم زبان و نیش و کنایههای اطرافیان را فراهم میسازد و از طرفی ترس مفرط از پدر تن به عملی میدهد که بیکفایتی والدین در تربیت اسلامی فرزند را میتوان استنباط کرد. عمل خودکشی تسکینی است بر تمنای درون و تسلایی است بر غوغای برون.
نتیجه:
جامعه انواع افراد را با علل مختلف در خودکشیهای موفق و ناموفق نظارهگر است. در این اثنا غمزده شاهد رنجهای بیپایان خانواده است. مسئول اجتماع تدابیر کارسازی برای جلوگیری از عدم تکرار این عمل انجام میدهد. گاهاً جواب میدهد و گاه خود جامعه باعث میشود این عمل، عملی گردد؛ پندار نابخردانه از زندگی، عدم تحمل فراز و نشیبها و اوج و فرودهای زندگی، وجود فاصله طبقاتی، درآمدهای پرزحمت، سختگیریهای بیامان پدر و مادران، احساسی برخورد کردن فرزندان با مقوله زندگی، همگی دست به دست هم میدهد تا قلب معصومی مهر و موم شود، ذهن روشن و شکوفایی منجمد گردد.
اشاره به برداشتهای غلط از واژه آزادی نیز بدرفتاری و بیاخلاقی و بداخلاقی را بهبار میآورد. آنکه آزادی را بد معنا میکند، با نگاهی هرزه فریفته میشود، با تبسمی دلباخته میشود و نهایتاً به مالیخولیایی مبتلا میشود و احساس عدم امنیت روحی و روانی و جنسی پس درآمد آن شده و به ناگاه وجدان خفتهاش دیو دو سر میشود و عذابی را یدک میکشد و منجر به عملی نابخشودنی از لحاظ مکتب اسلامی ما میشود که هر دو جهانش را تباه میسازد. آری باید آموخت و باید بیاموزیم زندگی نوعی حماسه است و تنها جنگجوترینها حق زندگی دارند. در جهان معبودهای زیادی وجود دارد؛ قرار نیست بهخاطر عشق آنهم عشقهای هورمونی، عشقهای خیابانی و حتی عشق افلاطونی جان را ببازیم. با این قول معروف مقاله را به پایان میرسانم.
بنگر چه میگوید، منگر که میگوید.
جهان زیباست به قول بزرگی بیاموزیم جهان را مهربان کنیم.
منبع: سایت جمعیت فرهنگی- هنری مختومقلی کلاله
رشد و توسعه ترکمنصحرا آرزوی ماست