سندرم خودمرکزبینی سیاسی!
متن زیر نوشته قابلتأملیست، هرچند تازه نیست. مولف آن ـ آتاحان تورکمن ـ قبلاً با وبلاگهای «تورکمن یولی» فعالیت میکرد که دیگر وجود خارجی ندارند. او اکنون با «راه تورکمن» برگشته است. (از «تورکمن یولی» به «راه تورکمن»؛ جالب نیست؟!). وی اخیراً نوشته است: «این مطلب در سال 2008 با عطف به شرایط 4 سال قبل از آن یعنی 2004 و مقایسه آن با شرایط روز تحریر مقاله و همچنین مخاطبین و نویسنده بوده است. طبیعی است که هم من و هم شما مطالب زیادی از آن تاریخ تاکنون خوانده و یا نوشتهایم و کلی گامهای مثبت هم برداشتهایم، نیمه پر لیوان را نبایستی نادیده پنداشت، لیکن هدف ناقد از نقد تحسین آنچه بایستی باشد نیست، بلکه تقبیه آنچیزیست که نبایستی باشد .. استمرار صدق محتوای آن بر حال امروز روشنفکر تورکمن حاکی از واقعیت مأیوسکنندهای است: روشنفکران ما تا روشنفکر شدن خیلی فاصله دارند. این در اصل روشنفکری نیست، دگماتیزم است .. این نوشته هم مثل درد ما تازه نیست، از خوگرفتگی به مرض چندشآورتر چه میتواند باشد؟»
**********
احتمالاً متوجه شدهاید مدتی است نوشتههای قدیمیام را در وبلاگ قرار میدهم، صرفنظر از این واقعیت گزنده که هیچکس نمیپرسد چرا؟! خواستم برای دل خودم هم که شده، چند سطری بهعنوان درد دل با آنهایی که (حداقل گمان میکنم) باید بفهمند، بنویسم.
در حقیقت برای آن وبنوشتههای قدیمیام را بهروز میکنم زیرا میبینم دردها چیزی جز همان دردهای قدیمی نیستند و اگر بر این باور باشیم که نسخههای مناسبی برای درمان این دردها ارائه دادهایم، از بین نرفتن درد علتی جز مورد استفاده قرار نگرفتن نسخهها چیز دیگری نمیتواند باشد. به همین جهت بایستی دوباره همان نسخهها را تجویز کرد و مادام که این توصیهها جدی گرفته نشوند، نمیتوان امیدی به بهبود وضع متصور بود.
من در نوشتههای چهار سال پیش خود بهتفصیل درباره «آسیبشناسی انفعال» و همچنین «واپسماندگی مزمن» چیزهایی نوشتم. شما میتوانید آنها را بازخوانی کنید. اینبار نوشته حاضر درصدد است مطالبی منباب پیوست به همان مقالات، عنوان کند.
در دنیا کمتر ملتی مثل ملت تورکمن در عین شایستگی برای ظفرمندی در قعر ناکامی روزگار سپری کرده است؛ ملتی که نامش نیز نشانی از خودباوری و عزت نفس دارد، تورکمن (بهروایتی) بهمفهوم اوزتورک و یا تورک حقیقی است؛ زیرا میدانیم به شهادت «محمود کاشغری» در «دیوان اللغات الترک» واژه تورکمن مترادف با اغوز و بهجای آن متداول گردیده است و تورکمنهای سلجوقی و حتی پیش از آن، با سپاه مردان تورکمن راه فتح سرزمینهای غربی را در پیش گرفتند و بعداً هرگز به خاستگاه خود بازنگشتند، در آذربایجان و تورکیه امروزی مسکن گزیدند، آنها در پی ازدواج با دختران مردم سرزمینهای فتحشده و سکنا در سرزمینهای غربی هر چند بر تعداد تورکها افزودند، لیکن تحت تاثیر فرهنگهای دیگر تا حدودی از اصل خویش دور ماندند، حتی چهره آنها دچار جهشهای ژنتیکی شده و مردمی بعضاً با پوستهای بسیار سفید و یا برنزه و با چشمان آبی و یا سبز را بهوجود آوردند؛ تورکمنهایی که حتی در آذربایجان مدتهای مدیدی بهشدت در پرتگاه آسیمیلاسیون از تورکمن بودن و یا تورک بودن خویش متردد بودند، بهویژه پس از پروژه شیعیزاسیون شاه اسماعیل صفوی که اختلاف مذهبی را در بین ملت تورک بهصورت سیستماتیک به جریان انداخت، کاملاً یکپارچگی ملت بزرگ تورک به مخاطره افتاد.
به همین علت است که تورکمن بهخاطر مقاومت در برابر آسیمیلاسیون و تغییر مذهب اجباری، همچنان با آداب و رسوم باستانی ملی و حتی اسلام شامانیزهشده خود، بر این باور میباشد که تورک حقیقی در آینه سیمای او انعکاس یافته است.
تورکمنها همواره ملتی کوچرو بودهاند؛ آنها درون سرزمینهای خود برای مبارزه با هجوم دشمنان غارتگری چون حکومتهای چین، مغول، روس و ایران به تاکتیک خانهبهدوشی و زندگی روی اسب ادامه داده و ارتشهای کلاسیک دشمن را به ستوه آوردهاند. این مسئله تا اسکان اجباری ایشان بهوسیله دولتهای روس و ایران و بهاصطلاح «تختهقاپو کردن» ملت ما همچنان ادامه داشته است. تورکمن به همین علت ذاتاً یک پارتیزان زاده میشود؛ او یک چریک و سلحشور بالفطره اما صلحجو است، لیکن ظلم و ستم حکومتهای غارتگر و جانی، آنها را مردمی همواره در حال حرکت و مبارزه بار آورده است.
غرور و خودباوری ذاتی ملت ما باعث شده است که دشمنان ما به این نتیجه برسند، تنها با ایجاد اختلاف و شقهشقه کردن ماست که میتوانند مبارزه ما را به یک مقاومت دائمی غیرفعال و بیخطر بدل نمایند و از این رو، آنها دریافتند بایستی از این خصوصیت قوی ملت تورکمن بر علیه خودش استفاده کرد، مثل یک کشتیگیر لاغر که سعی میکند با استفاده از برتری تکنیکی و با استفاده از وزن خود حریف فربهاش، او را زمینکوب کند.
بهعبارت دیگر، سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» بر علیه ملت تورکمن (اوغوز) با تبدیل یک ملت خودباور به آحاد پراکنده خودباور که از این غرور و عزت نفس نه برای پیروزی بر دشمن، بلکه برای غلبه بر همدیگر بهره میجویند، عینیت یافت.
ملت تورکمن که روزگاری عبارت از فدراسیون (اتحادیه) قبایل بیستوچهارگانه اوغوز بود، بهصورت طوایف منفک صدوبیستوچهارگانه(!!!) درآورده شد بهطوری که این موضوع در اندیشه بیمار نیازوف (که متاسفانه سمبل واقعی یک تورکمن معاصر است)، با تأکید بر اختلافات قبیلهای ملت تورکمن و با منقوش ساختن این اختلاف در پرچم تورکمنستان هم بهعنوان پنج گول قالی و هم پنج ستاره، خواسته یا ناخواسته سعی در به ثبت رساندن و تجسم اختلافات پوسیده تاریخی و شقهشقه بودن ملت تورکمن داشت. او از این جهت نیز که بهشدت دچار اگوسانتریزم بود، میتواند نماد واقعی لیدر تورکمن شناخته شود.
این خودباوری ملی منفرد شده، از یک جمع صدنفره تورکمن، صد جمع یکنفره تورکمن ساخت و خودباوری فردی بهصورت خودمرکزبینی و یا اگوسانتریزم حاکم بر نخبگان تورکمن رخ نمودار ساخت.
گریز از وحدت بهعنوان یک خصلت ثانویه روشنفکران و توده مردم ما را اسیر خویش ساخته است. بیملاحظه باید گفت ما دچار کیش شخصیت شدهایم؛ شاید کمتر از نیازوف، اما شدهایم. همین برای تباه شدنمان کافی است!
اینهمه روشنفکر پرتوان و خوشقلم داریم، اما مدام در حال درگیری تئوریک با یکدیگر و به کرسی نشاندن زور چپان عقاید خود پیرامون مسائل نسبتاً جزئی و مقطعی مثل شرکت یا عدم شرکت در انتخابات مجلس هستند؛ با رفتار واکنشی خود در قبال اظهارات دیگران بهجای رفتار کنشی بهواقع به پروپای هم میپیچند و اسم این کارشان را نقد و بررسی نظرات دیگران میگذارند! جالب این است که با کمال خونسردی شعار تحمل عقاید مخالف را سر میدهند، لیکن از روح نقد و کلمات تحقیرآمیزشان معلوم است که فقط در پی تخریب شخصیت یکدیگر و اثبات بر حق بودن خود هستند.
این افراد قابلیتهای درخشان خودشان را بهجای بهکارگیری در جهت مثبت همواره در جهت منفی بهکار میگیرند؛ آنها بهجای ارائه نظرات مستقل خود، به درج مقالات وابسته به نقد دیگران اهتمام میورزند و بیش از اثبات خود به نفی دیگران مبادرت میکنند، مثل کسانی که در یک مجلس با وجود دهها صندلی خالی همیشه برای نشستن روی صندلی که قبلاً کس دیگری روی آن نشسته، دعوا و مرافعه راه میاندازند بیتوجه به اینکه برای همه جای خالی هست! برای ابراز عقیده لازم نیست حتماً عقیده دیگران را بیاعتبار جلوه دهید، شما هم بدون اشاره به عقاید ابرازشده دیگران میتوانید مستقلاً ابراز عقیده کنید، مستمعین خود قدرت تمیز درست از نادرست را دارند؛ لازم نیست کس دیگری را از صندلیاش پایین بکشید، برای شما هم جای خالی به اندازه کافی هست!
کوهی از مسائل مهم و حیاتی (مثل آسیمیلاسیون جامعه تورکمن بهویژه در بین جوانان، یا معتادیزه کردن جامعه تورکمن، مسائل ارضی، سیستانیها، ماهیگیران و کشاورزان تورکمن، و بیعدالتیهای اداری و حقوقی) در رأس معضلات امروز ملت ماست. چرا صدایتان در این موارد درنمیآید و قلمتان روی کاغذ نمیدود؟
چرا نسبت به محاکمه قربانیان درگیریهای بندرتورکمن [دی ما 1386] و بررسی امکانات و مکانیزمهای کمک به آنها هیچ چیز نمینویسید، اما درباره مسائل دمُده شدهی فاقد ارزش تئوریک مثل انتخابات یا تبعیت و عدم تبعیت از سازمانهای سراسری و از این قبیل بحثهای متعلق به دهه شصت مدتهای مدیدی مینویسید گویی خواسته یا نخواسته بهجای اینکه مسائل حیاتی ملت به گفتمان غالب تبدیل شود، عملاً مسائل حاشیهای را بدل به گفتمان غالب میکنید؟
من هنوز هم از این روشنفکران قطع امید نکردهام به همین علت امیدوارم قلمفرسایی فلسفی و تئوریسابی بیحاصل را کنار گذارند و بهجای صرف نیرو در راستای از کار انداختن موتور یکدیگر به فکر برداشتن گامهای عملی در جهت از کار انداختن موتور اره برقی حکومت جبار حاکم بر مقدرات ملت ما باشند که دارد شاخ و برگ و ساقه و ریشه ملت ما را بیرحمانه میبرد و میخشکاند.
بایستی اگوسانتریزم را کنار گذاشت و بهجای رفتارهای متاثر از کیش شخصیت، به تعاون و مشارکت و همراهی اندیشید و باور کرد که میشود یکی شد.
بهجای دادن شعارهای تکراری و ملالآوری چون: اتحاد خوب است و باید متحد شد (و اتحاد با من!)، در پی برداشتن گامهای عملی جهت عینیت یافتن این خواست و ضرورت مبرم خلق تورکمن باشیم.
چرا یکبار هم که شده به آدرس الکترونیک حرکت ملی تورکمنستان یا کانون فرهنگی و سیاسی خلق تورکمن یا اتحادیه روشنفکران یا سازمان آزادیبخش تورکمنصحرا و سایر نیروهای فعال تورکمن و یا حتی سایتهای موجود تورکمن پیام نمیفرستید یا برای تحقق وحدت مبارزین و روشنفکران و تلاش در این راه اعلام آمادگی و تمایل نمیکنید؟
چرا بایستی با وجود اینهمه تورکمن در اروپا تنها پنج نفر در یک تظاهرات مهم اعلامشده شرکت کنند؟ مگر نه اینکه اینهمه نشاندهنده عدم تمایل شما به حرکت عینی و پراکتیکال سیاسی و ترس از پرداخت هزینههای مبارزه است؟
چرا دست زن و فرزند و خانواده خود را نمیگیرید و در تظاهرات حمایتی از مردمتان و یا ماهیگیران بیگناه تورکمن شرکت نمیکنید؟ آیا تنها بهخاطر این نیست که شما طراح یا برگزارکننده آن نبودهاید یا با شما مشورت نشده و یا رسماً تقاضای کمک نشده است؟
بهتر است کمی صادق باشید؛ شما درد مبارزه ندارید، شما درد خودمرکزبینی دارید، شما عقده رهبری دارید، شما مریض هستید، شما دروغ میگویید. منهم مثل شما هستم؛ آرزو دارم بتوانم راهی برای درمان خود بیابم، از دروغ گفتن و دروغ شنیدن خسته شدهام. نمیخواهم کسی دنبال من راه بیفتد؛ اگر شما جلو بیفتید، من با کمال میل دنبال شما راه خواهم افتاد، اما شما نه دنبال کس دیگری راه میافتید و نه خودتان جلو میافتید! شما از خودتان و از دیگران چه میخواهید؟ آیا واقعاً به این موضوع فکر کردهاید؟!
کمی صادق باشید و باور کنید با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود و دو صد گفته چون نیم کردار نیست! خودمرکزبینی یک بیماری است؛ چه از نوع تورکمنیستیاش (که تورکمنها را تورک حقیقی بدانیم و با تورکهای دیگر فاصله ایجاد نماییم)، چه از نوع تکهئیستی نیازوف (که با نگاه طایفهای به ملت تورکمن باعث تداوم فاصلههای اجتماعی و سیاسی بین تورکمنها شویم)، چه از نوع انتلکتوئلیستی آن (که خود و اندیشه و عقاید خود را مرکز هر کس و اندیشه و عقیدهای شمرده، دیگران را محکوم و مجبور به کنار گذاشتن نظرات خودشان و تبعیت از خودمان بدانیم).
تئوریگرایی مفرط و عملگریزی نشانه عدم صداقت و هزینهپردازی نیروی مبارز میباشد؛ مبارزه بدون عینیت ملموس و تظاهر میدانی هیچ ارزش و رهاوردی ندارد و تنها عوامفریبی و ناشی از فقدان ایمان به ادعاهای خویشتن است.
باور کنیم که بایستی پشت سر دیگران گام برداشت و راه افتاد، تئوریپردازی بس است، خودمرکزبینی روشنفکرانه ما بایستی همینجا درمان شود وگرنه ما خود بزرگترین درد مردم خواهیم بود، حیف از اینهمه توانی که در ما و امیدی که در ملت میپوسد.