نقدی بر رفتار پرسنل نیروی انتظامی در سیمین شهر «ترکمنصحرا»
در حاشیه یک ماجرای ساده
نقدی بر رفتار پرسنل نیروی انتظامی در سیمین شهر «ترکمنصحرا»
حکیم قارقی: ساعتی پس از غروب جمعه 17 دی ماه، خبر رسید که نیروی انتظامی بخاطر دعوای قبلی یکی از آشنایانم با همسایههایش در محله حاضر شده است. هنگامی که با نگرانی و تعجب به آنجا رفتم، پس از گذشت مدتی و با اطلاع قبلی از بیماری قلبی آشنایم که بیوهزنی حدوداً 55 ساله بود، از پرسنل مربوطه سوال کردم که چرا شب آمدهاند و روز تشریف نیاوردهاند؟ مأمور محترم ابتدا کمی منطقی به نظر رسید؛ گفت: من از صبح تا الان جاهای مختلف بودم، بیکار نیستم... ولی نمیدانم چرا در ادامه لحن دیگری پیدا کرد: من که قرار نیست برای تصمیمگیری از شما اجازه بگیرم!! عجب!! مگر من چه گفته بودم که جوابش این باشد؟! در این بین، و در پس کش و قوسهای فراوان!! حرفهای دیگری هم زد: چون دلم میخواهد! من حتی اگر دلم خواست ساعت 4-5 بامداد هم میام و به کسی مربوط نیست!...
در حاشیه و متن این ماجرا، سه مسأله قابل بحث وجود دارد:
اول، حضور شبانه پرسنل نیروی انتظامی از برای این ماجراست. بدون تردید مقتضای طبیعت نیروی انتظامی این است که شب و روز نمیشناسند و همیشه باید آماده باشند تا بر سر مجرمین و برهمزنندگان امنیت آوار شوند. ما نیز قطعاً قدردان زحمات جانبرکفانه و شبانهروزی آنها هستیم. اما این یک روی سکه است. سکه، روی دیگری هم دارد؛ مقتضای شرایط متفاوت، رفتار متفاوت است. اگر نیروی انتظامی برای مقابله با مجرمین مجبور هستند شبانهروزی فعالیت کنند، آیا برای بررسی وضعیت یک پرونده دادگاهی هم نباید شب و روز را بشناسند؟! آیا نباید شرایط را در نظر گرفته و زمان مساعدی انتخاب کنند؟ مردمی که شاهد ماجرا هستند و داخل ماجرا نیستند (و خود پرسنل محترم نیز شدیداً بر آن اصرار داشتند)، چه تصوری خواهند داشت از اینکه نیروی انتظامی شب هنگام مراجعت نموده است...
دوم، طرز برخورد پرسنل محترم در مقابل «سوال» است. از ظاهر قضیه چنین برمیآید که آنها نمیخواهند مورد سوال قرار گیرند! «پاسخگویی» برای آنها معنی ندارد! این در حالی است که هر فردی در هر مقامی (بهویژه در چنین مقام حساسی) باید در برابر شهروندان و در ازای رفتار خود پاسخگو باشند. شاید آنها تصور میکنند با پوشیدن لباس نیروی انتظامی، همه مردم باید غلام حلقه به گوش آنها باشند؛ شاید هم، از نظر آنها تمام مردم سیمین شهر مجرمینی بیش نیستند که میتوانند هر وقت خواستند بر سرشان آوار شوند و نیازی هم به پاسخگویی ندارند؟! البته این احتمال هم وجود دارد که آنها بر اثر حوادثی که در طول روز از سر گذراندهاند، در آن وقت دیگر توان سوال و جواب را نداشتهاند...
سوم، و مسأله تلختر، واکنش مردم است. قبلاً بارها شنیده بودم که مردم اطرافم از رویارویی با نیروی انتظامی (که آنها را «مأمور دولت» میدانند) شدیداً احراز میکنند و ترس عمیقی از آنها در دل دارند، ولی هرگز خودم در متن ماجرا حاضر نبودم. اما با این واقعه بهعینه دیدم که این مسأله حقیقتی کتمانناپذیر و البته تلخ است؛ تمام افرادی که در ماجرا حاضر بودند بهویژه خویشاوندانم، به هر طریقی بود - حتی به قیمت شکستن دهان و دندانم در صورت لزوم - سعی میکردند که پیگیر قضیه نشوم و بعد از جواب اولیه آن پرسنل محترم، دیگر راه خود را بکشم و بروم. همه متفقالقول بودند که ... ایشان نماینده دولت هستند، نباید با نماینده دولت درگیر شد، نماینده دولت یعنی همهکاره، و ما هیچکاره؛ حق هیچ اظهارنظری در مقابلش ندارم. حتی اگر جسارت کرده و تو را بزند هم نباید واکنشی نشان بدی ...
به نظرم برای یک جامعه سم مهلکی است که شهروندانش چنین دیدگاهی نسبت به حافظان امنیت خود داشته باشند. البته نمیتوان منکر این قضیه شد که چنین دیدگاهی از یک پسزمینه ذهنی ناشی میشود؛ پسزمینهای از رویارویی تلخ در گذشته. با این حال، شاید وقت آن رسیده باشد که آن دیدگاه اصلاح شود. اگر قرار باشد برای همیشه با آن دیدگاه زندگی کنیم، شاید زمانی برسد که زندگی بر ما تنگ و تنگتر شود. در این بین، احتمالاً رفتارهایی از ایندست از سوی پرسنل نیروی انتظامی هم در دیرپایی این دیدگاه بیتأثیر نبودهاند. از این رو، ضروری است پرسنل نیروی انتظامی منطقه در رفتار خود دقت بیشتری به خرج دهند. همچنانکه افرادی از بین مردم منطقه نیز باید به تصحیح این دیدگاه در بین مردم اقدام کنند.
به نظر شما، چنین مردمی در رویارویی با افرادی که برای اخاذی لباس نیروی انتظامی تنشان کردهاند، چه بلایی سرشان خواهد آمد؟...
رشد و توسعه ترکمنصحرا آرزوی ماست