سايه سنگين مکعبهای آجری بر «اوی» ترکمن
موسيقی و لباس و فرهنگ و آداب و رسوم عشایر تركمن، رو به نابودیست. روسری از هند میآيد و لباس از تركمنستان. «اوی»ها يا همان خانههای ساخته شده از نی كه عشاير بهپا میكردند، جای خود را به خانههای آجری دادهاند.
»دختران دشت/ دختران انتظار/ دختران اميد تنگ در دشت بيکران/ و آرزوهای بيکران/ در خلقهای تنگ…/ از زره جامهتان اگر بشکوفيد/ باد
ديوانه/ يال بلند اسب تمنا را / آشفته
کرد/ خواهد«
دريغ که ديگر نشانی از اسب و
رمه، از دختران سرخپوش، از
دلير مردان، از ياران آبايی در ترکمنصحرا نمیتوان يافت. مردان
تركمن، ديگر لباس سنتی نمیپوشند. نه اسبی دارند و نه خنجری و نه رمهای. دختران و زنان نيز از سنتهای کهن فقط روسریهای
بلند و رنگرنگشان را حفظ كردهاند.
موسی جرجانی، پژوهشگر فرهنگ و
موسيقی تركمن و يكی از آنان
است. كسی كه بر اين باور است «موسيقی و لباس و فرهنگ و آداب و رسوم عشاير رو به نابودی است. ديگر كسی نی نمینوازد و
كمتر كسی به نواختن دوتار و
كمانچه میپردازد. روسری از هند میآيد و لباس از تركمنستان. در هيچكجای بندرتركمن و تركمنصحرا كسی نيست كه نمدمالی كند
و «اوی»ها يا همان خانههای نئی كه عشاير بهپا میكردند،
جای خود را به خانههای آجری دادهاند«.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی دانشجویان و دانشآموختگان ترکمن ایران به نقل از میراث خبر، به گفته جرجانی، «مانتو، جايگزين لباس تركمنی شده و نسل جوان، بيشتر از آنكه دوست داشته باشد با نی و دوتار و كمانچه تركمنی آشنا شود، دلش میخواهد ارگ و گيتار را بشناسد. چراكه صدا و سيما و رسانهها، فرهنگ محلی را تبليغ نمیكنند و متوليان فرهنگی، دغدغهای برای حفظ ارزشها و سنتهای فرهنگی ندارند. اگر علاقمند به فرهنگ و آداب و رسوم خود بودند، برای حفظ و گسترش آن تلاش و سرمايهگذاری میكردند«.
امروز با ورود ماهواره و اينترنت، مظاهر زندگی انسانها، دستخوش تغيير قرار گرفته است. رسانههايی كه خواهناخواه بر فرهنگ و آداب و رسوم هر منطقه تاثير میگذارند و لباس پوشيدن و سبك زندگی مردم را تغيير میدهند.
نويسنده كتاب پژوهشی «زن تركمن» بر اين باور است كه «میتوان به آداب و رسوم و فرهنگ هر منطقه، جنبه موزهای داد؛ همان كاری كه هماكنون در ميان تركمنها و ديگر اقوام ايرانی جريان دارد به اين معنی كه جشنوارهای برگزار میكنند يا برای تعدادی از گردشگران كه با فرهنگ هر منطقه كم و بيش آشنا هستند، مراسمی چون رقص خنجر اجرا میكنند و دوتار مینوازند، اما همه اين كارها، شبيه به قرصهای آرامبخش است؛ مدتی ما را آرام میكند تا فراموش كنيم كه عشاير از ترس اينكه مبادا زمينهاشان را از دست دهند، كوچ نمیكنند و بهخاطر مشكلات ريز و درشت اقتصادی، ناچار شدهاند گوسفندان خود را بفروشند و به شهرهای بزرگ چون تهران بروند».
جرجانی از روزگاری حكايت میكند كه بيش از 100 بازی در استان گلستان وجود داشته و حالا از بين رفتهاند. بچهها به گفته او از صبح تا ظهر، مدرسه هستند و باقی روز را هم بهتماشای تلويزيون مینشينند. با اين وصف ديگر، مجالی براي بازی كردن، نمیماند و اگر فرصتی باشد كسی نيست تا بازیهای محلی را بشناسد.
«از آداب و رسوم عيد قربان هم تنها ديد و بازديد باقی مانده است و ديگر هيچ. فرش تركمن هم جای خود را به قالیهای ماشينی داده كه از اصفهان و كاشان و ديگر شهرها وارد میشود چراكه تركمنها، توان خريد فرش زيبای تركمن را ندارند مگر اينكه هر خانواده برای خود فرشی ببافد و بر آن قدم بگذارد».
و اينچنين است كه ديگر هيچ نشانی از آتش کنار آلاچيقها باقی نمانده. مدتهاست كه هيچ اسبی بر دشتهای زيبای تركمن، چارنعل نتاخته. نوای دوتار و كمانچه و نی از هيچ «اويی» بهگوش نمیرسد. عشاير يكجانشين شده و كوچ را از ياد بردهاند. زنان زيبای تركمن، ديگر برای كودكانشان لالايی نمیخوانند. نه نمد میمالند و نه قالی میبافند. انگار بخت اين سرزمين بسته شده است.
پینوشت:
نمیدانم چرا این مطلب را به نقل از «پایگاه اطلاعرسانی دانشجویان و دانشآموختگان ترکمن ایران» در وبلاگم قرار میدهم، در حالی که در کلنجار با خودم نمیتوانم اکثر مطالب آن همچون زندگی عشایری، سکونت در اوی، نمدمالی، حتی قالیبافی سنتی، و... را قبول کنم. شاید این هم تنها برای ابراز حضور باشد..
و اینم پاسخ یکی از بینندگان آن:
سلام
به نظرم ایران خودرو جایگزین اسب ترکمن شده و امروزه تنها به هدف تفریح و ورزش میتوان از اسب استفاده کرد! آیا مردان ترکمن احتیاجی به خنجر دارند؟ یا خواهند توانست خنجر بهدست گیرند؟ بمب اتم و سلاحهای گرم جایگزین خنجر نشده؟
و اما دختران سرخپوش ترکمن دیگر تقریباً سیاهپوش شدهاند و اثری هم از روسریهای کهن نیست. این چارقدها و روسریهای کنونی بهندرت طرحی ترکمنی دارند. و اینکه چرا نمیپوشند، نیاز به بررسی دارد. به نظر من تحت تاثیر مد هستند. راحتی و لباس هم مهم است. من خودم یک دون ترکمنی دارم که حدود 2 کیلو وزن دارد. روز دوم عید قربان پوشیدم و رفتم خیابون! راستش اول میترسیدم که تابلو بشم، ولی با خودم گفتم یک دختر هر چه که بپوشد، باز تماشایش خواهند کرد و به این صورت خودم را قانع کردم که بپوشم. حین خروج از منزل مادرم گفت نپوش! مردم نگات میکنن! ولی اون رو هم به همون صورت قانع کردم و زدم بیرون. واقعاً پوشیدنش جرات میخواد! ولی بعد که به مرکز شهر رسیدم، دیدم اوضاع زیادم اونطور که تصور میکردم، بد نبود. فقط چند تا موتوری فریاد زدن: ترکمن - نگاش کنین- قزاق و ازین حرفها. تا رسیدم به خانه خواهرم، خواهرزاده 13 سالهام تا منو دید، گفت: خاله تو میتونی هر کاری دلت خواست بکنی، ولی من خجالت میکشم!
رشد و توسعه ترکمنصحرا آرزوی ماست